در این دنیای بی حاصل چرا مغرور میگردی / سلیمان گر شوی آخر،نصیب مور میگردی به دنیایی که مردانش عصا از کور میدزدند / من از خوش باوری آنجا محبت جستجو کردم عصا گر خم شود هر دم به گوش پیر میخواند / مگر در خواب بینید بار دیگر نوجوانی را نظر کردن به درویشان بزرگی کم نمیگردد / سلیمان با همه حشمت نظر میکرد بر موران وفای شمع را نازم که بعد از سوختن هر دم / به سر خاکستری در حسرت پروانه میریزد در رفاقت با وفا بودن شرط مردانگیست / ورنه با یک استخوان،صد سگ رفیقت میشوند **************** اگر کم سو شود چشمی،بار عینک میکشد بینی / ز بینی باید آموزی ره همسایه داری را **************** خنده بر لب میزنم تا کس نداند درد من / ورنه این دنیا که ما دیدیم،خندیدن نداشت **************** من از روییدن خار سر دیوار دانستم / که ناکس کس نمیگردد،بدین بالا نشینیها **************** هر خطا از چشم آید ، عذر میخواهد لبت/تلخی بادام را شِکَر تلافی میکند **************** تا توانی در جهان یکرنگ باش / قالی از چند رنگ بودن،زیر پا افتاده است **************** کوه از بالانشینی رتبه ای پیدا نکرد / جاده از افتادگی از کوه بالا می رود **************** آنکس که نداند و نداند که نداند / در جهل مرکب ابدالدهر بماند آنکس که نداند و بداند که نداند / لنگان خرک خویش به منزل برساند آنکس که بداند و نداند که بداند / بیدارش نمایید که خفته نماند انکس که بداند و بداند که بداند / اسب شرف از گنبد گردون بجهاند "عطار نیشابوری"لحظه ای مکث و کمی اندیشیدن
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |