سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رضوان بهشت کالپوش

لحظه ای مکث و کمی اندیشیدن


 

در این دنیای بی حاصل چرا مغرور میگردی / سلیمان گر شوی آخر،نصیب مور میگردی

 ****************
 

به دنیایی که مردانش عصا از کور میدزدند / من از خوش باوری آنجا محبت جستجو کردم

 ****************
 

عصا گر خم شود هر دم به گوش پیر میخواند / مگر در خواب بینید بار دیگر نوجوانی را

 ****************
 

نظر کردن به درویشان بزرگی کم نمیگردد / سلیمان با همه حشمت نظر میکرد بر موران

 ****************
 

وفای شمع را نازم که بعد از سوختن هر دم / به سر خاکستری در حسرت پروانه میریزد

 

در رفاقت با وفا بودن شرط مردانگیست / ورنه با یک استخوان،صد سگ رفیقت میشوند

****************

اگر کم سو شود چشمی،بار عینک میکشد بینی / ز بینی باید آموزی ره همسایه داری را

****************

خنده بر لب میزنم تا کس نداند درد من / ورنه این دنیا که ما دیدیم،خندیدن نداشت

****************

من از روییدن خار سر دیوار دانستم / که ناکس کس نمیگردد،بدین بالا نشینیها

****************

هر خطا از چشم آید ، عذر میخواهد لبت/تلخی بادام را شِکَر تلافی میکند

****************

تا توانی در جهان یکرنگ باش / قالی از چند رنگ بودن،زیر پا افتاده است

****************

کوه از بالانشینی رتبه ای پیدا نکرد / جاده از افتادگی از کوه بالا می رود

****************

آنکس که نداند و نداند که نداند / در جهل مرکب ابدالدهر بماند

آنکس که نداند و بداند که نداند / لنگان خرک خویش به منزل برساند

آنکس که بداند و نداند که بداند / بیدارش نمایید که خفته نماند

انکس که بداند و بداند که بداند / اسب شرف از گنبد گردون بجهاند

 "عطار نیشابوری"


نوشته شده در شنبه 92/10/14ساعت 6:36 عصر توسط علی اصغر غفوری نظرات ( ) |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت